:)

متن مرتبط با «سپتامبر» در سایت :) نوشته شده است

دوازدهمِ سپتامبر

  • وقتی به جای ماشینِ خودمون با وانت میاد دنبالمون و ما نُه نفری سوار میشیم و میخندیم و داد میزنیم و دنیا حقیقتا به کتفمونم نیست؛ وقتی پس فردا عروسیِ پسر عمه س و ما یازده و نیم تازه میریم خونه ی عمه که برقصیم و بخندیم و به دنیا، این برجِ زهرمار، بگیم دلت بسوزه بابا هر کاری میخوای بکن ما حالمون خوبه؛ وقتی دارم لباسم رو پرو میکنم و خیاطم میگه واقعا ماه شدی، خیلی بهت میاد؛ وقتی یکیو دارم که میگه هرچقدر ,دوازدهمِ,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • سیزدهمِ سپتامبر

  • الان منتظر نشستم خیاطم لباسمو تحویل بده و اونقدر که ازم تعریف کرد حس میکنم رو ابرام! :دی هرچند شعور اینو دارم که بفهمم داره اغراق میکنه ولی نمیتونم بفهمم چرا داره این کارو میکنه! :| خلاصه که نکاتِ خوب رو پیدا کنین و به بقیه بگین. شاید این چیز خاصی نباشه به نظر خودتون، ولی روزِ اون فرد رو میسازین با این کارتون. خودشم حسااابی! :))),سیزدهمِ,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • پونزدهِ سپتامبر

  • نتیجه کنکورشو دادن و با این حالِ خرابم کلی بهش انرژی دادم که نتیجه واقعا خوبه و ناراحت نباشه.. . . خودم الان یکیو میخوام که بیاد حرف بزنه باهام بگه بابا غمت نباشه.‌ همه چی درست میشه. ولی.. :),پونزدهِ,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • شانزدهم سپتامبر!

  • ینی اینستای من جوری شده که کم مونده فامیلا جمع شن تو پیج من پارتی بگیرن!! الان دیدم پسر عمه ی مامانم که ۵۰ و خورده ای سال سن داره، بهم ریکوئست داده!!! ینی کافیه یه بیت شعری چیزی بذارم که یه خورده به عشق و عاشقی بخوره، کلِ فامیل فکر میکنن که خبریه! #هم_سن_و_سالهای_خود_را_فالو_کنیم_مرسی_اه! -_-,شانزدهم,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • ۶ سپتامبر

  • - به قول عزیزی بلاگر بودن به معنی نویسنده بودن نیست. اینجا فقط جاییه که به دور از تمام حاشیه های زندگیم میام و به آغوشش پناهنده میشم. فراتر نبینیدش.- پست های رمز دار واقعا خصوصی هستند و رمزشان به هیچکس تعلق نمیگیرد.- اگر یک روز از نوشته هام فهمیدید که من رو توی دنیای واقعی میشناسید، یا کاملا اتفاقی اینجا رو پیدا کردید، مدیونید اگر به من نگید، مدیون!- فعلا مُحَصِّلیم (حقوق خوان) ، ۲۰ و اندی ساله.- آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها : yon.ir/A81W ,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • دومِ سپتامبر :)

  • با سرعتِ برگ و باد داشت میگذشت این تابستون. ولی شهریور با سرعتِ نور داره میگذره و من مثلِ کایوت توی کارتونِ میگ میگ شدم که وایستاده کنارِ جاده و شهریور مثلِ کوکو دونده (رودرانر) توی یه لحظه از جلوی چشمم میگذره و میگه میگ میگ الی! میگ میگ! :دی باورم نمیشه که یک سومِ این ماه پرید و من هنوز هیچ کاری نکردم! به لیستِ باورنکردنی هام خوابِ دیشبم رو هم باید اضافه کنم که پشتِ بوم بودیم و شهر و چراغاش زیرِ,سپتامبر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها