دوستی با مرامم آرزوست..

ساخت وبلاگ

تنها نشستم تو حیاط دانشگاه. الان دقیقا از دستِ ۳ تا دوستمم ناراحتم.

قرار بود امروز که روز آخره ناهار رو بریم‌ بیرون. و اونقدر ادا و اطوار درآورن که رسماً ریدن به روزم!

اونقدر مسخره بازی درآوردن و هی ساز مخالف زدن که دیگه خسته شدم از راضی کردنشون!

آخه عزیزم‌ من نه مامان توام نه خواهرت نه شوهرت حتی! سر همه چی مخالفت میکنی که چی؟!

انگار خوششون میاد هی بگیم هی سعی کنیم راضیشون کنیم! جمع کنید بابا -_-

میخوام بشینم درس بخونم..

اینم از آخرین روز که کوفتمون شد..

:)...
ما را در سایت :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flife-ahead6 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 4:11